سلام برادر شهیدم!
نامت چه بود؟ یادم رفته است.
سلام مرا هم به حضرت روحالله برسان!
برادر شهید من، خدا هنوز زنده است؟
نکند تو دیگر برادر من نباشی؟
برادر! امروز دیگر بر سر خواهرم چادری نیست تا که از خون سرخ تو سیاه تر باشد!
برادر راستی، کربلا که اسطوره نبود، بود؟
سیدالشهدا را میشناسی؟ من مایکل جکسون را میشناسم، و هاکلبری فین را!
تو چطور؟ بیل گیتس را میشناسی؟
در این دوره زمانه، حرف از بازنگری در دین خدا زده میشود، برای خدا هم نسخه میپیچند!
برادر! خدا آیا حواسش نبود چه میگوید؟
اینجا گرگ و میش است! البته نه به خاطر اینکه خورشید هنوز سایه ی گرمش را بر سرمان
نگسترانیده است، بلکه به خاطر شبیه بودن ذاتی گرگ ها و میش ها!
هم گرگ ها لباس میش پوشیدهاند و هم میش ها تابلوی من گرگ هستم بر گردنشان آویخته!
برادر شهید من، فانوس داری؟
برای خودت نگه دار.
من این وضع را دوست دارم.
تو را هم دوست دارم.
نکند از قاب عکس بیرون بیایی!
برادر شهیدم! بسیار دوستت میدارم اما از من مخواه.
مخواه که مانند تو بیاندیشم و در اندیشه شهادت باشم.
برادر اینجا آزادی اندیشه است!
راستی در ملک خدا هم آزادی هست؟ نیست؟
خب پس متوجه نمیشوی چه میگویم، این آزادی که میگویم خیلی چیز خفنی ست!
گرگ و میش میکند همه جا را، حتی بهشت را!
برادر شهیدم!
راستی نامت چه بود؟
یادم رفته است ...
قبلنا پسرا واسه دوست شدن با دخترا خیلی تلاش میکردن
قبلنا پسرا پای یه دختر می نشستن تا به دستش بیارن
قبلنا دخترا یه حجب وحیایی داشتن
قبلنا دخترا هر دقه عاشق یه پسر نمیشدن
قبلنا اسم دوست دختر و دوست پسر که می اومد سنگین بود
حالا با اسم جی اف و بی اف وزنش رو هواست
همه چی شده بچه بازی ...
دوست داشتنا بده بستون شده ...
تا پول نداشته باشی
تا رنگ موهات طلایی نباشه و ابروهات نره تا بنا گوشت
تا ماشین زیره پات نباشه و پول واسه خرج کردن
تره برات خورد نمیکنن ...
این عکس خیلی حرفا واسه گفتن داره
دختر ایرانی به خدا اینجوری خوشگل نیستی
پسر ایرانی سلیقه ی توست که این فضاحت رو به بار آورده ...
داریم به کجا میرسیم ما؟
از زبان کودکانی که از ارتفاع قاب عکس پدر، باران می گریند....
...
دل می گیرد
در گیر و دار بغض های کودکانه ام که
حالا با جای خالی کسی روی هم ریخته که
سایه اش را بالای سرم،
همیشه به رخ آرزوهای محالم می کشید..
...
تو نیستی، بی آنکه حواست باشد
این آغوش ها اعتبار کافی
برای سانسور بغض های خفه شده گلویم را ندارند..
که نعش خستگی هایم جز بازوان تو
با هیچ کس حرف مشترک نداشت و نخواهد داشت
...
نه تو از یاد نمی روی
نه این جای خالی ات، که زوق زوق می کند
زیر پوست بی کسی هایم.. و
نه هیچ چیز دیگر
نمی تواند نبود تو را به من ثابت کند
حتی حسرت کشیدن های اطلسی های کنار پنجره
که در آرزوی عوض شدن خاک گلدان،
چشم به راه تو.... خشک شدند..
....
گاهی به خواب هایم سری بزن..
باور کن
این بغض ها که از سو تفاهم های نبودن تو
در دلم رزرو شده اند..،
به جای خاک خوردن از سر نشکستن
آغوش پدری را می خواهند.. که
سلام روزهای خوب را همیشه به من می رساند
آدرس بدم تشریف بیارید یه چای دورهم بزنیم قلم کاغذ دستت باشه بگم سر همون خیابونی که دخترای شهرم...
واسه یه شب جای خواب منتظر یه ماشین شاسی بلندن همون ماشینی که حاجی با دور زدن مکه خریده واسه پسررش
اون خیابونو مستقیم بیا ولی چشماتو ببند باز باشه چشات دلت سنگ میشه عادی میشه واست
که سر چهار راه محلمون دختر 9 ساله داره میرقصه و پدرش داره دف میزنه واسه هزار تومنی که تو بهش نمیدی
مستقیم بیا و هفت هشت تا دختر بچه ای که دستشونو به سمتت دراز کردنو رد کن و بیا...
سر یه کوچه ای مرد پنجاه ساله تا کمر خم شده تو سطل زباله دیدیش؟
اون کوچه رو بپیچ بیا توو میرسی به یه خونه ای که زن 21 ساله واسه اینکه عاقبتش مثل دخترای سر خیابون اولی
نشه داره رخت همون حاجی رو میشوره که واسه پسرش ماشین شاسی بلند خریده...
نه اینکه حاجی لباسشویی نداره نه داره ولی از شما چه پنهون حاجی دلش گیره این دختره اس
با خودش عهد کرده تا وقتی که یه شب با این دختره نخوابیده رختاشو بده اون بشوره، آخه خیلی با خداست حاجی!
رسیدی مشتی؟
بشین پای سفره دلم ببین چای خونهی دل من از قهوه اصل فرانسه هم تلخ تره...
بزن دادام بزن خواهرم!
نوووووووووووووووش جونـــــــــــــــــــــــــــــت، یه چایی که این حرف ها رو نداره!
نظرات شما باعث دلگرمی ما هستش!
اینکه سالهای سال برنگشته ای...
اینکه این سفر دراز شد اینکه این سفر شبیه راز شد بی دلیل نیست
منتظر نبوده ایم کار مثبتی نکرده ایم ما خراب کرده ایم
گرچه ظاهرا ثواب کرده ایم
گر چه خسته ای از این همه ریا دیر میشود، دیر دیر...
ما عوض نمیشویم لااقل شما
بیا یا مهدی (عج) ...
آقا...
که همان پیر جماران که به ما عزت داد
آبرو و شرف و غیرت داد
با زبانی ساده ، ساده اما پر نور
تا بفهمند همه شاید این توصیه را...
او لیاقت دارد تا که رهبر باشد
نائب یوسف زهرا (س) باشد
تا که آگاه شویم راه را گم نکنیم
در سقیفه ننشینیم وحاشا نکنیم
پس چرا این مردم مدعی اهل نماز، اهل ایمان ودعا
این چنین کوروکرند
پس چرا او تنهاست...
باز هم حق علی پامال است
راست گفته اند که تاریخ تکرار میشود
حاشا اگر که ما بگذاریم
همه ی منتظران مهدی پشت این آقایند
زیر پایش به خدا صورت می سایند
علم سرخ لثارات حسین(ع) در دستش
تا که مهدی(عج) برسد و به او بسپارد
آی بیدار شوید
نکند مکربنی ساعده تکرار شود
که علی در قفس خانه گرفتار شود
نکند مابه علی تهمت بزنیم
لب ما خشک شود طعنه به دریا بزنیم
او که از هر سخنش عطر علی می اید
از تبار نبوی،جده اش فاطمه(س) است
وارث بغض حسن شور حسین
چفیه اش عطر الهی دارد
خلف راست آن پیرخمین
وتبسم به لبش
غضب او غضب حیدری است
خار چشم همه بدخواهان
وپراز رایحه ی بیداری
سید وآقای ما اوست
نه فلان شیخ وفلان حاج آقا
دیگران محترمند،لیک درجای خودش
ولی این آقایان...
تارمویی زسرنائب مهدی نشوند
هرکسی منتظر یوسف زهرا شده است
و به این مرد بزرگ پشت کند
جمکرانی بشود
آسمانی بشود
کربلایی بشود
نیمه شب تا به سحرسر به سجاده نهد
وبه احساس خودش پاک وخدایی بشود
بی ولایت ننگ است
وبه بیراهه رود
وبه آقا نرسد...
{ شما که قدم رنجه نمودی، یه نظری هم بده :) }