log
از زبان کودکانی که از ارتفاع قاب عکس پدر، باران می گریند.... - در جمهوری اسلامی همه آزادند جز بچه حزب الهی ها
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در جمهوری اسلامی همه آزادند جز بچه حزب الهی ها
نوشته شده در تاریخ شنبه 93 اردیبهشت 20توسط مـــــــــــــهـــــــــــــاجـــــــــــــــــر

 

 

از زبان کودکانی که از ارتفاع قاب عکس پدر، باران می گریند....
...

جان تمام نازهای نکشیده ام، به لب می رسد و
دل می گیرد
در گیر و دار بغض های کودکانه ام که
حالا با جای خالی کسی روی هم ریخته که
سایه اش را بالای سرم،
همیشه به رخ آرزوهای محالم می کشید..
...
تو نیستی، بی آنکه حواست باشد
این آغوش ها اعتبار کافی
برای سانسور بغض های خفه شده گلویم را ندارند..
که نعش خستگی هایم جز بازوان تو
با هیچ کس حرف مشترک نداشت و نخواهد داشت
...
نه تو از یاد نمی روی
نه این جای خالی ات، که زوق زوق می کند
زیر پوست بی کسی هایم.. و
نه هیچ چیز دیگر
نمی تواند نبود تو را به من ثابت کند
حتی حسرت کشیدن های اطلسی های کنار پنجره
که در آرزوی عوض شدن خاک گلدان،
چشم به راه تو.... خشک شدند..
....
گاهی به خواب هایم سری بزن..
باور کن
این بغض ها که از سو تفاهم های نبودن تو
در دلم رزرو شده اند..،
به جای خاک خوردن از سر نشکستن
آغوش پدری را می خواهند.. که
سلام روزهای خوب را همیشه به من می رساند



قالب وبلاگ