log
داستان واقعی - قسمت 2 - در جمهوری اسلامی همه آزادند جز بچه حزب الهی ها
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در جمهوری اسلامی همه آزادند جز بچه حزب الهی ها
نوشته شده در تاریخ جمعه 90 خرداد 13توسط مـــــــــــــهـــــــــــــاجـــــــــــــــــر

 با سلام به همه دوستان ، اگه ادامه داستان سر وقت انجام نشد جائی بودم دسترسی نداشتم به net . ایشاالله هر 3 روز ادامه داستان...

دوستدار شما؛ مهاجر

                                         دوستان عزیز! قسمت اول داخل آرشیو خرداد هستش !

 

صبا نصف شب فکری زد به سرش و بلند شد و رفت به بالای پشت بام خانه!؟که ببینه اوضاع منزل نسیم از چه قراره!!! پسری که قبلا به زور جواب سلام در و همسایه رو میداد حالا نصف شبی میرفت که اتاق نسیم رو ببینه!!!؟ از شانس بد صبا همسایه پشتی که اهل نوازندگی (بساط)!!؟ بود بیدار بود و تا چشم مبارکش به سایه ی که مثل دزد! رو بام ساختمان در حال حرکت بود افتاد با همون لباس زیر آنچنان نعره کشان وارد حیاط شد و تمامیهمسایه ها رو بیدار کرد که واویلا... چشمتون روز بد نبینه! صبا که تازه موفق به دیدار خانوم شده بود که داشت توی حیاط میرفت که بخوابه با نعره همسایه آنچنان هول شد که اومد فرار کنه تعادلش به هم خورد و افتاد تو حیاط نسیم خانوم!!!خلاصه با جمع شدن همسایه ها و عربده موسیقی دان محل!؟ همه اومدن بیرون و با صداهای داخل حیاط اومدن دیدن که بله آقا صبا افتاده تو حیاط و از هوش رفته...سریع میبرنش تا بیمارستان و بعد مداوا دم صبح میخوان که بیارنش خونه، حراست با مامورین تماس میگیره که طرف حالش خوب شده میخوان ببرنش، بیاید که در نره!!؟بعد سئوال جواب که نصف شبی چیکار داشتی رو پشت بوم خونه، صبا میگه که: کولر درست نبود برا تنظیمش اومدم که با صدای همسایه اومدم که ببینم چه خبره افتادم و دیگه چیزی یادم نیست!!! بعد مامورین محترم صورت جلسه کردن و رفتن، چون کسی اصلا به صبا شک نمی کرد که این اصلا اهل این حرف ها باشه و دنبال این کارها اونم نصف شب!!!خلاصه صبا که نسبتا بدن ورزیده ای داشت جزء یمقدار کوفتگی و زخم سطحی چیزیش نشده بود ولی تا چند روز کلا خونه پدر بزرگ بود و بیرون نیومد که قضیه فراموش شه... تو این چند روز صبا دیگه یه سر تو فکر این بود که چطور باهاش رابطه رو شروع کنه ولی بازم فکر میکرد شاید مناسب نباشه اینطور جلو بره!تو همین فکر ها بود که یه روز زنگ خونه زده شد و صبا رفت در رو باز کنه دید که...

ادامه دارد...

 




قالب وبلاگ