ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 


سلام...اشك چشم امونم نميده از بس كه خواندن اين سطور قلبمو جريحه دار كرده...

يه عده هستن كه دارن پرپر ميزنن واسه جنوب اما نميبرنشون اونوقت اين جور آدما بايد برن و بريزن و بپاشن و حتي جاي اعتراض بهشون نباشه...

ما كه تو شهر حق حرف زدن نداريم...

امل هستيم...

جانماز آب كش هستيم...

خواهر بسيجي هستيم...

فقطم يه گلزار شهدا داريم و اين جبهه هارو كه اونجا هم نميتونيم يه دل سير با شهدا حس بگيريم...

غريبي خيلي آزارم ميده...

اين بار آخري كه رفتم تو همچين فضاي بودم البته نه به اين شدت اما...

خيلي سخته كه حتي گريه هاتم آزارشون بده و بگن بسه دلمون گرفت...

...آتيش از سر و روم ميباره...

اللهم عجل لوليك الفرج...

به اميد ظهور...يا حسين.

پاسخ

سلام، براي ماهم راحت نبود ديدن اون صحنه ها ولي نميتونستيم چيزي بگيم چون هزار ويک وصله ناجور به خودمون مي زدن برميگشتيم / اينم حکمتي داره برا خودش که پس فردا بهانه اي نباشه که چرا مارو دعوتت نکرديد! دعوت ميشن ولي... / امل، جانماز آب کش، برادر يا خواهر بسيجي و ... خوباش هستن يه چيزايي ميگن که ... /ملت پاتوق دارن ماهم داريم که به يه دنيا نميديم! پاتوق ماهم شده مزار شهداء گمنام ... / فعلا که مجبور به سکوتيم در مقابل اين جماعت نا اهل... / صلوات بفرستيد تا آروم بشيد.. انشاالله به اميد ظهور آقامون... ياعلي