سلام...اشك چشم امونم نميده از بس كه خواندن اين سطور قلبمو جريحه دار كرده...
يه عده هستن كه دارن پرپر ميزنن واسه جنوب اما نميبرنشون اونوقت اين جور آدما بايد برن و بريزن و بپاشن و حتي جاي اعتراض بهشون نباشه...
ما كه تو شهر حق حرف زدن نداريم...
امل هستيم...
جانماز آب كش هستيم...
خواهر بسيجي هستيم...
فقطم يه گلزار شهدا داريم و اين جبهه هارو كه اونجا هم نميتونيم يه دل سير با شهدا حس بگيريم...
غريبي خيلي آزارم ميده...
اين بار آخري كه رفتم تو همچين فضاي بودم البته نه به اين شدت اما...
خيلي سخته كه حتي گريه هاتم آزارشون بده و بگن بسه دلمون گرفت...
...آتيش از سر و روم ميباره...
اللهم عجل لوليك الفرج...
به اميد ظهور...يا حسين.