عــــ?ــشق
چيز عــــ?ــجيبي نيســـت
نازنــــ?ــينم .
هــــ?ــمين است که تــــ?ــو
دلــــ?ــت بگيرد
و مــــ?ــن ...
نــــ?ــفســـم ... !
تو تهران حکومت نظامي بوده، فرمانده به سرباز ميگه که تو اينجا کشيک بده، از هفت شب به بعد هرکسي رو خيابون ديدي در جا بزنش. حرفش که تموم ميشه، تا مياد بره سوار ماشينش شه، ميبينه صداي گلوله اومد. برميگرده ميبينه سربازهه زده يک بدبختي رو کشته! داد ميزنه: احمق! الان که تازه ساعت پنج بعد از ظهره! سربازه ميگه: قربان اين يک آدرسي پرسيد که عمراٌ تا ساعت نه شب هم پيداش نميکرد!
سلام. فکر کنم ايدفعه رفته باشه توي کما........چرا اينقدر کاراي بد مي کني نسيم؟
موفق باشيد.
سلام دوست عزيز...
چه عجب بابا... يه مدت پيش ميخواستم ببپرسم پس چي شد ادامه اين داستان
راستي ميشه بگيد صبا و نسيم چندساله هستن؟؟؟